آنقدر کاهیدم از درد سخن کز پیکرم - ابوالمعانی بیدل

شعرستان - Un pódcast de Shaeristan - شعرستان

آنقدرکاهیدم از درد سخن کز پیکرمنال دارد پیرهن همچون قلم در آستینغزل کامل:گرگدا دست طمع دزدد ز هم در آستینمی‌کشد خشکی کف اهل کرم در آستیندر قمار زندگی یا رب چه باید باختنچون حبابم از نفس نقد عدم در آستینبرگ و ساز بی‌بری غیر از ندامت هیچ‌ نیستسرو چندین دست می‌سابد بهم در آستینناله ‌گر بر لوح هستی خط‌ کشد دشوار نیستخامه‌ام زپن دست دارد صد رقم در آستینآنقدرکاهیدم از درد سخن کز پیکرمنال دارد پیرهن همچون قلم در آستینبسکه چون شمعم تنک سرمایهٔ این انجمنیک ‌گلم هم درگریبانست و هم در آستیناین زمان در کسوت رنگم گریبان می درّدهمچو گل دستی‌ که بر سر می‌زدم در آستینوضع آسایش رواج عالم ایثار نیستپنجهٔ اهل کرم خفته‌ست کم در آستینبی‌قناعت کیسهٔ حرصت نخواهد پر شدنتا به کی چون مار می‌گردی شکم در آستینپیرگشتی‌، غافل از قطع تعلقها مباشصبح دارد از نفس تیغ دو دم در آستینتا به رنگ مدعا دست هوس افشانده‌امکرده‌ام بیدل گلستان ارم در آستینحضرت ابوالمعانی بیدل رحنویسنده: جاوید فرهادبکوشش: احمد فهیم هنرورRumiBalkhi.Com