اگر سوزد نفس از شور محشر باج ميگيرد - ابوالمعانی بیدل

شعرستان - Un pódcast de Shaeristan - شعرستان

اگر سوزد نفس از شور محشر باج ميگيردخموشي های اين ني در گره دارد نيستان راغزل کاملعبث تعليم آگاهي مکن افسرده طبعان راکه بينائي چو چشم از سرمه ممکن نيست مژگان رابغير از بادپيمائي چه دارد پنجه منعمزوصل زر همان يک حسرت آغوش است ميزانرابهر جا عافيت رو داد نادان در تلاش افتددويدن ريشه گلهاي آزاديست طفلان راحسد را ريشه نتوان يافت جز در طينت ظالمسردنباله دايم در دل تير است پيکان رادرشتانرا ملايم طينتيهايم خجل داردزبان از نرم کوئي سرنگون افگند دندانرااگر سوزد نفس از شور محشر باج ميگيردخموشيهاي اين ني در گره دارد نيستانراکتاب پيکرم يک موج مي شيرازه مي خواهدنم آبي فراهم ميکند خاک پريشان رافغان کاين نو خطان ساده لوح از مشق بيباکيبه آب تيغ ميشويند خط عنبرافشان رادگر کو تحفه دئي تا گلرخان فهمند مقدارشچو نقش پا بخاک افگنده اند آئينه جان راچو بوي گل لباس راحت ما نيست عريانيمگر در خواب بيند پاي مجنون وصل دامانرابه بي سامانيم وقتست اگر شور جنون گريدکه دستي گر کنم پيدا نمي يابم گريبان رابچشم خون فشان (بيدل) تو آن بحر گهر خيزيکه لاف آبرو پيشت گدازد ابر نيسان راحضرت ابوالمعانی بیدل رحنویسنده: محمد میرویس غیاثیبکوشش: احمد فهیم هنرور