مرده بودم زنده شدم - مولوی بلخی

شعرستان - Un pódcast de Shaeristan - شعرستان

مرده بدم زنده شدم گريه بدم خنده شدمدولت عشق آمد و من دولت پاينده شدمديده سير است مرا جان دلير است مرازهره شير است مرا زهره تابنده شدمگفت که ديوانه نه اي لايق اين خانه نه ايرفتم ديوانه شدم سلسله بندنده شدمگفت که سرمست نه اي رو که از اين دست نه ايرفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدمگفت که تو کشته نه اي در طرب آغشته نه ايپيش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدمگفت که تو زيرککي مست خيالي و شکيگول شدم هول شدم وز همه برکنده شدمگفت که تو شمع شدي قبله اين جمع شديجمع نيم شمع نيم دود پراکنده شدمگفت که شيخي و سري پيش رو و راهبريشيخ نيم پيش نيم امر تو را بنده شدمگفت که با بال و پري من پر و بالت ندهمدر هوس بال و پرش بي پر و پرکنده شدمگفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشوزانک من از لطف و کرم سوي تو آينده شدمگفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکنگفتم آري نکنم ساکن و باشنده شدمچشمه خورشيد تويي سايه گه بيد منمچونک زدي بر سر من پست و گدازنده شدمتابش جان يافت دلم وا شد و بشکافت دلماطلس نو بافت دلم دشمن اين ژنده شدمصورت جان وقت سحر لاف همي زد ز بطربنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدمشکر کند کاغذ تو از شکر بي حد توکآمد او در بر من با وي ماننده شدمشکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خمکز نظر وگردش او نورپذيرنده شدمشکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملککز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدمشکر کند عارف حق کز همه برديم سبقبر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدمزهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدميوسف بودم ز کنون يوسف زاينده شدماز توام اي شهره قمر در من و در خود بنگرکز اثر خنده تو گلشن خندنده شدمباش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبانکز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدمRumiBalkhi.Com