گر نیاید باورت از حیرت آیینه پرس - ابوالمعانی بیدل

شعرستان - Un pódcast de Shaeristan - شعرستان

گر نیاید باورت از حیرت آیینه پرسصبح ما را نیست شام نا امیدی چون نفسغزل کامل:بی‌تأمل در دم پیری مده بیرون نفساز کتاب صبح مگذر سرسری همچون نفسجسم خاکی دستگاه معنی پرواز توستراست کن چندی درین‌ خم همچو افلاطون نفسگر نیاید باورت از حیرت آیینه پرسصبح ما را نیست شام نا امیدی چون نفسای حباب از آبروی زندگی غافل مباشچون ‌گهر دزدیدنی دارد در این جیحون نفسگردبادست اینکه دارد جلوه در دشت جنونیا ز تنگی می‌تپد در سینهٔ مجنون نفس‌؟بسکه زین بزم ‌کدورت در فشار کلفتمغنچه‌وارم برنمی‌آید ز موج خون نفسآه از شام جوانی صبح پیری ریختندآنچه می‌زد بال عشرت می‌زند اکنون نفسشعله‌ای دارد چراغ زندگی ‌کز وحشتشدر درون دل تمنا می‌تپد بیرون نفسفیضها می‌باید از حرف بزرگان ‌گل کندصبح روشن می‌شود تا می‌زند گردون نفسخامشی دارد به ذوق عافیت تقلید مرگتا به کی بندد کسی بیدل به این مضمون نفسحضرت ابوالمعانی بیدل رحبقلم: محمد عبدالعزیز مهجوربکوشش: احمد فهیم هنرورRumiBalkhi.Com