حیرت نوا افسانه‌ام‌، از خویش پر بیگانه‌ام - ابوالمعانی بیدل

شعرستان - Un pódcast de Shaeristan - شعرستان

حیرت نوا افسانه‌ام‌، از خویش پر بیگانه‌امتا در درون خانه‌ام دارم برون در صداغزل کاملدرمحفل ما ومنم‌، محو صفیر هرصدانم‌خورده ساز وحشتم‌، زین‌نغمه‌های‌ترصداحیرت نوا افسانه‌ام‌، از خویش پر بیگانه‌امتا در درون خانه‌ام دارم برون در صدایاد نگاه سرمه‌گون خوانده‌ست بر حالم فسونمشکل‌که بیمار مرا برخیزد از بستر صدادر فکر آن موی میان از بس‌که‌گشتم ناتوانمی‌چربدم صد پیرهن بر پیکر لاغر صدازان جلوه یک مژگان زدن آیینه را غافل شدندارد چو زنجیر جنون جوشاندن از جوهرصدارنج غم و شادی مبر،‌کو مطرب وکو نوحه‌گرمشت سپند بی‌خبر دارد درین مجمر صدادرکاروان وهم‌و ظن‌، نی غربت‌است ونی وطنخلقی زگرد ما ومن بسته‌ست محمل بر صدااز حرف و صوت بی‌اثر شد جهل لنگر دارتربرکوه خواند ناکجا افسون بال و پر صداچند از تپش پرداختن‌، تیغ تظلم آختنبیرون نخواهد تاختن زین‌گنبد بی‌در صداآخر درین بزم تعب افسانه ماند و رفت شبز بس به‌خشکی زد طرب‌می‌گشت درساغر صداآسان نبود ای بی‌خبر از شوق دل بردن اثردرخود شکستم‌آنقدرکاین صفحه زد مسطر صدابیدل به خود تا زنده‌ام صبح قیامت خنده‌امکز شور نظم افکنده‌ام درگوشهای کر صداحضرت ابوالمعانی بیدل رحنویسنده: عبدالعزیز مهجوربکوشش: فهیم هنرورRumiBalkhi.Com